بهار پاییزی
شد اول فروردین ایام غم مولا
از بهر تفرج دل، دیگر نرود صحرا
شد فصل بهاران و آمد غم پاییزی
بلبل به کنار گل گرید ز غم زهرا
در مجلس آن بانو با اشک دوچشم خود
رو توشه مهیا کن بهر سفر فردا
شد دیده چنان شبنم برعطرنسیم گل
برشاخ گل احمر خون گریه کند بینا
یکجاست حسن گریان بنگربه حسین او
با آه دل زینب بلبل نکند آوا
گر هست مزارم از جورعدو مخفی
نامش نروداز یاد تا هست دگر دنیا
با خویش(مصاحب )گفت نزد گل وگلزارش
هم ناله ی مهدی شو با سوز دل مولا